نویسنده: عمر قادری
ـــــــــــــــــــــ
●ارتداد، خروج از دین یا خروج علیه دین؟
هنگام صحبت از ارتداد کلی گویی و مبهم گویی خطای بزرگی است؛ زیرا صحبت در این مورد صحبت از جانهایی است که از پای در میآیند و خونهایی که ریخته میشوند، علاوه براین دین پاک اسلام ما را یاد داده است که در این موارد به طور قاطع جانب احتیاط را رعایت نماییم.
در واقع تفکیک موضوع ارتداد به «خروج از اسلام» و «خروج علیه اسلام» مشکل را حل میکند.
اگر بتوانیم این نکته را خوب بفهمیم و تحلیل نماییم، خواهیم توانست تمام شبهههایی را که پیرامون پدیدهی ارتداد مطرح شدهاند از بین ببریم و متون دینی و واقعیتهای وارد شده در آن را به طور هماهنگ و بدون تعارض درک کنیم، آنگاه به راحتی خواهیم توانست که تمام سخنانی را که پیرامون ارتداد آمدهاند ـ اعم از موافق و مخالف ـ جمعبندی کنیم.
به نظر میرسد در مورد پدیدهی ارتداد اشتباه بزرگی روی داده است، به طوری که در این مورد «خروج از اسلام» با «خروج علیه اسلام» یکی قلمداد شده است.
در واقع تفاوت زیادی بین این دو مقوله وجود دارد؛ چون «خروج علیه اسلام» به قصد زیان رساندن یا اهانت به دین و تحقیر آن صورت میگیرد، در عین حال أمنیت و سلامتی امت و نظام دولت را تهدید و به جایگاه اجتماعی و سیاسی آن خلل وارد میکند و کیان اسلامی را به تفرقه و بی بندوباری و سقوط تهدید مینماید، در حالی که خداوند متعال مسلمانان را از این امور نهی کرده و نسبت به پیامدهای آن هشدار داده است، چنانکه میفرماید:
(وَأَطِیعُواْ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ) انفال/46
«از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع نکنید که سست شوید و مهابت شما از بین رود، صبر کنید که خدا با شکیبایان است.»
(وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَینَاتُ وَأُوْلَـئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ) آل عمران/105ـ104
«باید گروهی از شما مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند. چون کسانی مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار بر ایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذابی سهمگین است.»
بی شک پدیدهی «خروج علیه اسلام» جرمی است علیه نظام حکومتی، همچنان که خروج است علیه احکام دینی که امت اسلامی بدان گردن نهاده است و در این حالت «خیانت برزگ» محسوب میشود که تمام شریعتها و قوانین دینی آن را تحریم کردهاند.
این کیفر به دولتهایی خلاصه نمیشود که حکم آنها بر اساس دین است؛ مانند: عصر رسول (ص) و عصر خلفا راشدین و زمانهایی که احکام اسلامی اساس حکومت بودهاند.. بلکه در دولتهای جدید هم که بر اساس دین حکومت نمیکنند، قانون عقوبات وجود دارد و اعمالی که شعور دینی مردم را جریحهدار و شعایر قابل احترام مردم را مورد اهانت قرار میدهند جرم محسوب میشوند.
اما در صورت خروج از اسلام به شیوهی فردی، بدون استهزاء و تهدید اسلام یا کیان دین و در صورتی که به هدف اهانت به شعور دینی و شعایر مسلمانان نباشد، به طوری که فرد بازگشته از دین، به جای دین اسلام به اندیشهای دیگر قناعت ورزد و در فضایی آرام به طور فردی از دین اسلام خارج شود، مسأله فرق میکند و باید هم فرق کند.
با نگاهی سریع به دلایلی که در مورد مرتدین آمدهاند، آشکارا پرده از این پدیده برداشته میشود:
شیخین از جابر روایت کردهاند که عرب بادیه نشینی با پیامبر(ص) بیعت کرد، سپس در مدینه دچار تب و درد شدید گردید و به نزد پیامبر برگشت و گفت: ای محمد بیعتم را فسخ کن. پیامبر از این کار امتناع ورزید، سپس دو بار آمد و گفت: فسخ بیعتم را بپذیر و برای بار سوم اعرابی بیرون رفت، سپس پیامبر فرمود: «مدینه همچون کورهای است که مواد کثیف را بیرون میدهد و چیزهای پاک در خود نگه میدارد.»
اگر بین «خروج علیه اسلام» و«خروج از اسلام» تفاوت وجود نداشت سرنوشت این اعرابی چیزی جز کشتن نبود.
ظاهراً بازگشتی جرم محسوب میشود که منشأ سیاسی داشته و به انگیزهی تخریب دین، اهانت به مقدسات، ایجاد تردید و تزلزل در دل مسلمانان، به دام انداختن ضعیفان و پیوستن به جبههی مخالف اسلام باشد. در این راستا میبینیم خداوند متعال میفرماید:
(وَقَالَتْ طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ) آل عمران/72
«جمعی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان بیاورید و در پایان روز انکار کنید، شاید مسلمانان نیز از اسلام برگردند!»
این یکی از آیاتی است که در شأن بعضی از مرتدین در عصر پیامبر نازل شد.
امام قرطبی در تفسیر خود میگوید: این آیه در مورد کعب بن اشرف و مالک بن صیف و یهودیان دیگر نازل شد، سپس میگوید:
«مذهب قتاده بر این است که یهودیان چنین کردند تا مسلمانان را در دین دچار تردید و تزلزل نمایند و به یهودیت بگروند.»(1)
امام ابن کثیر میگوید:
«این توطئهای بود که برای به دام انداختن ضعیفان در امور دینیشان به کار بستند و پیشنهاد دادند که ابتدای روز اظهار ایمان کنند و با مسلمانان نماز صبح را بخوانند و در اواخر روز به دین خود برگردند، تا نادانان بگویند: حتماً اینان نقص و عیبی در دین مسلمانان دیدهاند که از آن برگشتهاند. به همین خاطر میگفتند: (لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ) شاید مسلمانان از اسلام برگردند.»(2)
ابومالک غفاری، سدی، ربیع، طبری و زمخشری هم چنین گفتهاند و آن را از ابن عباس روایت کردهاند.
امام قرطبی در تفسیر آیهی: (وَمَن یبْتَغِ غَیرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)(3) ذکر میکند که این آیه در شأن حارث بن سوید نازل شد که از گروه انصار بود، او همراه دوازده تن دیگر از دین اسلام مرتد شد و در مکه به کافران پیوستند.
این دو آیه دلالت میکنند که ارتداد عادتی بود با شکل گروهی نه فردی، بلکه خدای متعال هنگام صحبت از ارتداد از دین آن را با صیغهی جمع ذکر کرده است؛ چنانکه میفرماید:
(کَیفَ یهْدِی اللهُ قَوْماً کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَینَاتُ وَاللهُ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) آل عمران/86
«چگونه خداوند قومی را که بعد از ایمانشان کافر شدند، هدایت میکند با آنکه شهادت دادند که این رسول بر حق است وبرایشان دلایل روشن آمد؟ خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمیکند.»
بهترین مثال در این مورد جنگهای ارتداد بود که پس از وفات پیامبر در زمان خلافت ابوبکر به وقوع پیوستند، که ارتداد به شیوهی گروهی بروز کرد و مرتدین عدم تسلیم خود به ارکان اسلام و عدم التزام به هر حکمی از احکام نظام اجتماعی امت اسلامی را آشکارا نشان دادند و کسانی علیه امت اسلامی و دین ادعای نبوت کردند و هدفشان تهدید دین و توطئه علیه آن بود...
شاید پیام و فرمودهی پیامبر که کشتن مرتد را جایز میداند: «... وَالتَّارِکُ لِدِینِهِ المَفَارِقُ لِلْجَماعَةِ»، همین باشد. متن «المَفَارِقُ لِلْجَماعَةِ» اشاره به این است که این مرتد از کیان اسلامی خارج شده و در پی تهدید و ضرر رساندن به آن است، پس ترک دین به تنهایی سبب حلال شدن خون نمیشود، بلکه مفارقت جماعت هم برای تحقق قتل شرط است.
بیان شیخ الإسلام ابن تیمیه در کتاب «الصارم المسلول» نیز مؤید این ادعاست که میگوید: «پیامبر(ص) توبهی گروهی از مرتدین را پذیرفت و امر به قتل گروهی دیگر از آنان کرد که امور دیگری به ارتداد خود افزوده بودند که اذیت و زیان برای اسلام ومسلمین در پی داشت؛ مثل فرمان او به قتل «مقیس بن حبابه» در روز فتح مکه، چون ارتداد او قتل مسلمان و اخذ مال را به دنبال داشت و قبل از دستگیری توبه نکرده بود، همچنین قتل «قرنیها» که این جرمها را به ارتداد خود افزوده بودند و قتل «ابن خطل» که ارتداد او سبّ و قتل مسلمانان را به دنبال داشت و قتل «ابن ابی السرح» که به ارتداد خود طعن و افتراء افزوده بود.
شاهد دیگر که این ادعا را تأیید میکند روایتی است که عبد الرزاق و بیهقی آن را نقل کردهاند که: «أنس از "تُستَر" برگشت و پیش عمر (رض) رفت. عمر در مورد شش نفر از گروه بکر بن وائل که از اسلام مرتد شده و به مشرکین پیوسته بودند سؤال کرد، گفت: ای امیر المؤمنین، آنان گروهی بودند که از اسلام مرتد شدند و به مشرکین پیوستند و در نبرد کشته شدند، عمر گفت: «إنَّا لِلَّهِ وَإنَّا إلَیهِ راجِعُون» أنس گفت: مگر جز کشته شدن راه دیگری داشتند؟ عمر گفت: آری، من اسلام را بر آنان عرضه میکردم و اگر از پذیرفتن اسلام امتناع میورزیدند آنان را زندان میکردم. این سخن ابراهیم نخعی در مسألهی کشتن مرتد است و سفیان ثوری هم چنین گفته است.
به نظر شما اگر کیفر هر مرتدی کشتن بود عمر (رض) میتوانست آن را تغییر دهد؟
سپس آیا فاروق (رض) حدیث «مَنْ بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ» را چنان استنباط کرده است که پیامبر(ص) آن را به عنوان امام امت و رئیس دولت عنوان کرده است؟ یعنی این دستوری است از دستورهای قدرت اجرایی و عملی است از اعمال سیاست شرعی، نه فتوى و تبلیغی از سوی خداوند متعال که امت در هر زمان و مکان و حالتی بدان پایبند باشند؟ این هم دیدگاه دیگری است که قرضاوی هم آن را نقل کرده است. بر این اساس برخورد با مرتد و هرکس که دینش را تغیر دهد حق امام و از ویژگیهای او و صلاحیت قدرتش است. همچنانکه حنفیه و مالکیه در مورد حدیث «مَنْ قَتَلَ قَتِیلاً فَلَه سَلَبُهُ» و حنفیه در مورد حدیث «مَنْ أحْیی أرضاً مَیتَةً فهی لَه» چنین گفتهاند.»(4)
علاوه بر این تعدادی از فقها کشتن زن مرتد را از این حدیث استثناء کردهاند، پس در صورتی که جای استثناء باقی است، چرا نپذیریم که منظور این حدیث مرتد علیه دین باشد نه مرتد از دین؟
اینکه تعدادی از علما حکم رده را به عنوان حدی از حدود مورد اعتبار قرار ندادهاند این نظریه را تأیید میکند؛ چون شیخ الإسلام ابن تیمیه و امام ماوردی از تعدادی از علما نقل کردهاند که رده جزو جرائم تعزیری است و رأی راجح فقها بر این است که تعیین و ارزیابی جرائم تعزیری بر عهدهی ولی امر است، یعنی کسی که قدرت حکومت در دست اوست؛ بنابراین ولی امر میتواند هر کیفری را که مناسب ببیند اجرا نماید که اعدام یکی از این عقوبتهاست، نه تنها عقوبت، و تا امر به عهدهی ولی امر باشد هیچ چیزی نمیتواند او را به اجرای عقوبتی ملزم نماید که شرایط جامعه پذیرای آن نباشد.
در این راستا شیخ أبوزهره در مورد فرد مسیحی که برای نجات از دست زن مسیحی خود به دین اسلام میگرود، یا به قصد ازدواج با زن مسلمانی به دین اسلام میگرود و اگر با این زن مسلمان سازگار نباشد او را طلاق میدهد و به دین مسیحیش بر میگردد، میگوید: «جایز است که به تعیین عقوبت زندان یا غرامت یا هر دو اکتفا شود.»
همچنین ممکن است مسألهی رده آنگونه باشد که شیخ عبدالوهاب خلاّف میگوید: «قانونی است که شرایط خاص محیط در آن مراعات گردیده است، یک قانون موقت است که بنابر شرایط زمان حل و فصل میگردد.»
دکتر محمد عماره در این مورد چنین میگوید:
«رده در صورتی که به شیوهی جنگ و خروج علیه امت، مانند خیانت به وطن باشد، دارای عقوبت دنیوی است، به همین خاطر حدیثی که در عقوبت مرتد مورد استناد قرار میگیرد، تغییر دین و ترک جماعت را مطرح میکند که ترک جماعت به معنی خروج علیه امت است. سپس میگوید:
«چنانچه رده انتخاب فکر دیگر غیر از فکر اسلامی باشد، اما چنین مرتدی در میان امت اسلامی زندگی کند و خود را به آن نسبت دهد و علیه آن اقدام به کاری ننماید و با دشمنان امت همدستی نکند، همچنان میتواند در جامعهی اسلامی زندگی کند و تا آخر عمر درِ گفتگو با او باز باشد، این رأی برخی از فقهاست، بعضی گفتهاند به مدت سه روز از او درخواست توبه میشود، برخی دیگر گفتهاند یک ماه تا سه ماه از او درخواست توبه میشود و کسانی هم گفتهاند تا آخر عمر از او درخواست توبه میشود، چون ارتداد بیماری فکری است و همچون بیماریهای جسمی معالجه میشود.
تنها خطر، در دعوت به الحاد است؛ چون بین آزادی عقیده و دعوت به الحاد تفاوت زیاد وجود دارد، زیرا چنانچه ما بپذیریم که ایمان دینی یکی از پایههای جامعه است، پس دعوت به الحاد به معنای برداشتن این پایه است، هر جامعهای ثوابت و خط قرمزهایی دارد که آزادی از بین بردن آنها منفی است. این هم فشار بر آزادی نیست، بلکه فشار بر پدیدهای است که آزادی دیگران را تهدید میکند.
سخنان امام ابن القیم تمام آنچه را که گفتیم تأیید میکند، او میگوید: «مرتد به عنوان جرم سیاسی کشته میشود نه به عنوان حدی از حدود. تعیین جرم ارتداد یک مسألهی سیاسی است، به منظور حفظ کیان مسلمین و تشکیلات دولت اسلامی و اسرار آن از اینکه توسط دشمنان در کمین نشسته کشف شود و بدان زیان برسانند و قرآن به این مورد اشاره دارد و میفرماید: (وَقَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ) آل عمران/72
«جمعی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان بیاورید و در پایان روز انکار کنید، شاید مسلمانان نیز از اسلام برگردند!»
همچنین آیهی (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْراً لَمْ یکُنِ اللهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِیهْدِیهُمْ سَبِیلا) (5)دلیلی دیگر بر این تفاوت است، چون این آیه عقوبتی را تعریف نکرده است، پس چنانچه عقوبت مرتد با تمام انواع آن قتل میبود، به مرتد این همه فرصت تردد بین کفر و ایمان داده نمیشد.
در نهایت با این تقسیمبندی و قایل شدن اختلاف بین «خروج علیه اسلام» و «خروج از اسلام» بین ادلهی شرعی جمع و توفیق حاصل میشود و اختلاف متون و تعارض تحلیل و بررسیها رفع میگردد و دو طرف قایلین به کشتن مرتد و مخالفان آن از کانال نصوص و وقائع در منطقهای به هم میرسند.
ناگفته نماند چنانکه اصولیون و فقها میگویند: «مسألهی جمع و توفیق بین نصوص ودلایل همیشه در اولویت است.»(6)
استاد راشد غنوشی در کتاب آزادیهای عمومی میگوید:
«... برخلاف دیدگاه معتقدان به کشتن مرتد به عنوان حد شرعی، عدهای از علما به ویژه متأخران بر این عقیدهاند که مشخص کردن مقدار کیفر در مورد جرمهایی که در شرع به کیفری معین برای آنها تصریح نشده، با امام یا قاضی است. آنان چنین استدلال میکنند که پیامبر به هنگام ورود به مکه شماری از کسانی را که به قتل تهدید کرده بود مورد عفو قرار داد... پیامبر وساطت حضرت عثمان را در بارهی عبدالله بن ابی سرح که مرتد شده بود پذیرفت و از عفو عدهای دیگر خودداری کرد. این خود به روشنی نشان میدهد که ارتداد جرمی تعزیری است؛ چراکه تنها در تعزیرات میتوان وساطت را پذیرفت… اما کسانی هم که توسط پیامبر کشته شدند، قتل آنان مستند به جرمهای دیگری بود که چنین کیفری را اقتضا میکردند. گواه دیگر بر تعزیری بودن جرم ارتداد آن است که حضرت عمر، ابوشجره را که مرتد شده بود نکشت و به تبعید او بسنده کرد.
معتقدان به این دیدگاه قتل مرتدان از سوی حضرت ابوبکر را چنین توجیه میکنند که آنان علیه حکومت قیام مسلحانه کرده بودند و موجودیت نوپای اسلامی را تهدید میکردند، بنابراین آنچه ابوبکر در مورد آنان کرد کاری سیاسی بود نه فرمان دینی…
گروندگان به این دیدگاه برای تقویت موضع خود چنین استدلال میکنند که فرمان پیامبر به قتل مرتد و انجام این کار از سوی او از موضع ولایت سیاسی آن حضرت بر مسلمانان صورت پذیرفته است، نه از موضع پیامبر به عنوان مبلغ احکام الهی. استدلال آن حضرت در مورد کشته نشدن زن مرتد بدین عبارت که «او در جنگ شرکت نداشته است» نیز دلالتی روشن بر این حقیقت دارد که علت قتل مرتد اقدام وی به تغییر دین خویش نیست، بلکه علت تهدید نظام عمومی از سوی اوست...
نگارنده این دیدگاه را گزیدهتر میداند. نشانههایی از این دیدگاه در مواضع برخی از علمای متقدم چون سرخسی و ابن القیم دیده میشود و بسیاری از متأخران چون امام محمد عبده، شیخ عبدالمتعال صعیدی، عبدالوهاب خلاف، ابوزهره، شیخ عبدالعزیز شاویش و همچنین شماری از صاحبنظران حقوق اساسی همچون فتحی عثمان، دکتر عبدالحمید متولی، عبدالحکیم حسن عیلی، دکتر حسن ترابی و دکتر محمد سلیم غزوری به این نظر گراییدهاند. چکیدهی این نظریه آن است که ارتداد جرمی است که با مسألهی آزادی عقیده که اسلام آن را به رسمیت شناخته است ارتباطی ندارد و تنها مسألهای سیاسی(7)است و هدف از تعیین کیفر برای آن پاسداری از فکر مسلمانان و حفاظت از تشکیلات حکومت اسلامی در برابر تجاوز دشمنان است و آنچه هم در این باره از جانب پیامبر اکرم انجام پذیرفته به اعتبار ولایت سیاسی آن حضرت صورت گرفته و بدین ترتیب، کیفر مرتد نه یک حد، بلکه نوعی تعزیر است...
اینک که از ارتداد سخن گفتیم خالی از فایده نخواهد بود که به اختلافی که در بارهی ماهیت مرحله پیش از ارتداد وجود دارد نظری بیفکنیم و به این پرسشها پاسخ دهیم:
آیا ارتداد عبارت از آن است که کسی از روی آگاهی و عمد به اسلام در آمده باشد و آنگاه با آگاهی و عمد از دین بیرون شود؟ آیا این حالت در مورد کودکی که از پدر و مادر مسلمانی زاده شده و چون به سن بلوغ رسیده، دینی جز اسلام را برگزیده است صدق میکند و میتوان چنین کسی را مرتد دانست؟
آیا این حالت در بارهی بسیاری از کسانی که در سرزمین اسلام بزرگ شدهاند و از پدران خود ترسیمهایی آمیخته به انحطاط و تزلزل از دین و دیانت به ارث بردهاند که در بحبوحهی نبرد افکار و اندیشهها تاب مقاومت ندارد نیز صدق میکند؟
آیا میتوان چنین کسانی را در صورت برگشت از دین با این تصویر مرتد خواند؟…
امام شافعی بدین اندیشه گراییده است که کودک دارای هیچ دینی نیست و تنها پس از بلوغ است که میتوان به دین او اعتنا کرد و دین او را دارای آثار و نتایج دانست. بنابراین کسی که پس از بلوغ اسلام را اختیار کند و آنگاه از اسلام برگردد، ممکن است عنوان ارتداد در بارهی او صدق کند. این دیدگاه بیش از مسلک عامهی فقها، با قواعد و مبانی عمومی فقه که میگوید: «عقل شرط تکلیف است» همخوانی و سازگاری دارد… چون دوران کودکی دوران تربیت، آماده سازی و پرورش وی برای پذیرش تکالیف شرعی است، نه مرحلهی تکلیف تا بتوان حکمی بر آن حمل کرد.
تردیدی نیست که اغلب مسلمانانی که عقایدشان دچار تزلزل یا تباهی شده و خود مناسبترین افراد را برای شکار شدن از سوی احزاب کمونیستی و گرایشهای سکولار تشکیل دادهاند، قربانیان پرورش بیحاصل و تربیت تقلیدی و ناکارآمد فرهنگ اسلامی گرفتار جمود و دیانتی ظاهری و گرفتار انحطاط هستند که این پدیده زمینه را برای تهاجمی مسلح به فرهنگ و تمدن علمی معاصر و در عین حال آکنده از ارزشهای کفر و بیدینی فراهم ساخته است، تا باقیماندهی ناچیز از انسانها را که پس از یورش فرهنگی بر جای ماندهاند نیز از اسلام دور کند.
آیا چنین کسانی بیش و پیش از آنکه مجرم باشند قربانی نیستند؟
و آیا نمی توان آنان را قربانیان فرهنگ منحط، آموزش سترون و تسلط بیگانه دانست؟
در برخورد با نسلی که هدف تهاجم فرهنگی قرار گرفته است و این تهاجم آن را در روزگار رکود و افول این امت و در وانفسای اشتغال عالمان به بحثهای بیهوده و اختلافهای مذهبی از پیکر امت بریده است، پسندیدهترین برخورد، موضع یک طبیب و مربی است نه قاضی و حاکم…»(8)
●تکفیر کسانی که از ملیت خود دفاع میکنند:
کُردها از زمانی که به دین اسلام گرویدهاند در تمام عرصهها، در ساختن تاریخ اسلام نقش داشتهاند. در عرصهی علم و فرهنگ امثال ابن صلاح شهرزوری به چشم میخورند که اولین بانی علوم حدیث است. صلاحالدین ایوبی نیز با سپاهی از کُردها و فرماندهان کُرد معنای عملی آیهی «أوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» را تداعی مینماید.
در عصر عثمانیان با فتنهانگیزی دشمنان اسلام زمینهی حرکت ناسیونالیستی بین اقوام و نژادهای بزرگ ایجاد شد، سیاست تخریب بنای خلافت تحت عنوان ناسیونالیزم عربی، ترکی و فارسی به تحقق رسید و خلافت عثمانی به مرد بیمار اروپا تبدیل شد، سپس از پای در آمد.
در راستای همین هدف، در سال 1916 میلادی، در قرارداد (سایکس پیکو)، خاک کردستان نیز بین پنج دولت تقسیم گردید، که این تقسیم در نوع خود بینظیر و شگفت آور است...
نتیجهی سقوط خلافت اسلامی و این تقسیم ظالمانه، تشکیل حکومتهای خودکامهای بود که علاوه بر دین ستیزی به دیگر اقوام اجازه نمیداد که در تعیین سرنوشت خود دخالت داشته باشند و ملّیتی را که بخشش خداوند بود: (وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ)(9)و زبان و فرهنگی را که همچون آسمانها و زمین نشانی از اوست: (وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ)(10)حفظ کنند؛ به همین خاطر ملت کُرد که خود را باز مانده از قافله میدید به مبارزه پرداخت و سالهاست که هزینهی این مبارزه را به صورت آوراگی، انفال، پاکسازی نژادی و مورد معامله قرار گرفتن بین دولتها، پرداخت مینماید...
امّا عجیب این است قومی که سالهاست برای احقاق کمترین حقوق خدادادی خود تلاش میکند، مثل اینکه با اسلام جنگیده باشد، مورد اتهام حربهی تکفیر و ارتداد قرار میگیرد! ضرب المثل «یک بام و دو هوا» برای این پدیده چه مناسب است!
این اتهام گاه از گلوی ناسیونالیستهای پیشکسوت بر میخیزد و گاه از سوی مسلمانانی که اسلام را تبدیل به تیر بیهدف کردهاند و خود نمیدانند کجا را نشانه گرفتهاند و چه سیاستی پشت پردهی کارهایشان قرار گرفته است! صاحبان چنین اندیشههایی، اگر این عمل را عبادت میپندارند، بهتر است حاکمان را نصیحت کنند که حقوق ملتها را رعایت نمایند؟!
سرزمین کردستان(11) خاک ملتی است که خدا آن را کُرد قرار داده و زبانش برای اثبات وجود خدا آیهای است که همچون آسمان و زمین بزرگ است، پس کسی که این خاک را غصب میکند بر اساس شریعت اسلام غاصب است و مجرم و باید حکم غاصب و دزد بر او اجرا گردد.
«انفال» عنوانی که ظاهراً تنها کُردها بدان آشنایند، رویدادی است که حزب بعث تحت این عنوان حدود 182000 انسان را به جرم کُرد بودن دستگیر کرد و زن و مرد و بچهها را از هم جدا و آنان را در گورهای دسته جمعی دفن کرد...! تحت همین عنوان چهار هزار روستای کردستان تخلیه و تخریب گردیدند و درختان را قطع و چشمهها را بتون ریزی کردند.(12)
فاجعهی حلبچه هم رویداد شومی است که هیروشیما و ناکازاکی را خواهرخواندهی این دیار نمود و عنوان علی شیمیایی را در مطبوعات جهان رسمی کرد... چرا کشورهای عربی، انسان دوستان جهان و وکلای اردنی که اینک وکالت صدام را بر عهده میگیرند این فاجعه را محکوم نکردند و فتوای جهاد علیه دیکتاتور بغداد صادر نشد؟!
اینک در فضای کنونی که دوستان صدام با او از در دشمنی در آمدهاند، چرا دیگران از ملت کُرد انتظار دارند که این فرصت را از دست دهد و به نفع خود از آن بهرهبرداری نکند؟ این ملت نزدیک به یک قرن است مبارزه میکند و حکومت عراق در خلال این مبارزه با آمریکا و ابرقدرتهای دنیا همدست بوده است، چرا همدستی صدام و خودکامگان با ابرقدرتها زیباست و همدستی مظلومان ننگ است؟! و حال آنکه جنگ خدعه است و حق مظلوم است که از هر فریبی علیه ظالم استفاده نماید. بدیهی است ملت کُرد با استفاده از این فرصت در پی کاستن از پروژههای ننگینی همچون انفال و فاجعهی حلبچه است، نه کمک به بیگانه علیه دیگر اقوام.
این موضعگیری نابرابر از سوی ناسیونالیستهای عرب طبیعی است؛ اما زمانی ما به عنوان مسلمان اینگونه به تحلیل میپردازیم و چنین داوری میکنیم برای دشمنان دین چه باقی گذشتهایم که علیه اسلام بگویند؟! آنگاه پس از این همه ظلم و ستم خودکامگان و ناسیونالیستهای پیشکسوت، به صدور فتوی میپردازیم و قوم کُرد را ناسیونالیست، مرتد و کافر میپنداریم که تا قبل از سقوط خلافت اسلامی فداکارترین پاسدار اسلام بود و تاریخ اسلام به فداکاری صلاحالدین آن رنگین است و بعد از سقوط خلافت هم پس از دیگر اقوام به دفاع از حقوق خود پرداخته است، آن هم با رهبری علمایی همچون، شیخ سعید پیران، شیخ محمود حفید، شیخ عبدالله نهری، قاضی محمد، شیخ عبدالسلام بارزانی، ملا مصطفی بارزانی و غیره.
چنانکه پیداست رهبران ملی کُرد همان رهبران دینی آن بودهاند و مقایسهای سطحی بین آنان و کمال آتاتورک، رضاشاه و میشل عفلق به عنوان سه قهرمان بنیانگذار ناسیونالیزم ترکی، فارسی و عربی خالی از لطف نیست!
آیا جز این است که در این شرایط، فتوا علیه ملت کُرد به حساب دیکتاتور بغداد ریخته میشود؟ همانا کسی که به این فتواهای بی سر و ته میپردازد لال بودن برای او بهتر است تا حرف زدن!
چرا مسلمانان به نام خدا و پیامبر و اسلام به دفاع از این ملت مظلوم نمیپردازند، تا ملت کُرد به جای بیگانگان وامدار آنان باشد؟!(13)پس کسانی که در خانههای خود نشستهاند و علیه ملتی آواره و جنگزده چنین موضع میگیرند، ساکت باشند بهتر از آن است که لب بگشایند.
در آینده حکومت فدرالی یا مستقل کُردی تصویب میشود، پس بهتر است مسلمانان قبل از دیگر ملتها آن را تبریک گویند و آن را به رسمیت بشناسند. در آن زمان خدا نکند دشمنان دین قبل از مسلمانان آن را به رسمیت بشناسند! آیا شایسته نیست که مسلمانان به مفاد متون دینی خود به هدف دفاع از مظلوم و گرفتن دست ظالم پیشقدم شوند؟
امام حسن البنا(رح) در زمان خود در حادثهای که در یکی از روستاهای کردستان عراق پیش آمد و چند نفر کُرد کشته شدند سخت آزرده خاطر شد و به حکام دولتهای عربی پیام فرستاد که چرا باید نوههای صلاحالدین ایوبی و ابنصلاح شهرزوری در جوار شما مظلوم واقع شوند؟
استاد مصطفی مشهور(رح)، رهبر فقید اخوان المسلمین سالها پیش در کنگرهی خارطوم در مقابل نمایندهی حزب بعث برخاست و از این ملت دفاع کرد و ملت کُرد تا قیامت خود را مدیون این موضع ایمانی او و امثال او میداند. نمایندهی حزب بعث در کنگرهی خارطوم گفت: «کُردها که در ترکیه به ترک وحشی مشهورند، در عراق فضا را بر ما تنگ کردهاند»! مصطفی مشهور در مقابل او برخاست و گفت: حرف دهنت را بفهم! آنان از حقوق خود دفاع میکنند، اگر شما مسلمانید آنان هم مسلمانند و اگر شما عربید آنان هم کُرد...
پایان
مراجع و منابع:
1. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج2، ص111، چاپ بیروت.
2. مختصر تفسیر ابن کثیر، ج1، ص291، چاپ بیروت
3. آل عمران/85
4. د. یوسف قرضاوی، جریمة الردة..، ص 52ـ51، چاپ دارالفرقان
5. نساء/137: «کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند، سپس کافر شدند، آنگاه به کفر خود افزودند، قطعاً خدا آنان را نخواهد بخشید و راهی به ایشان نخواهد نمود.»
6. «الردة».. الخروج «من» أم الخروج «على» سایت اینترنتی اسلام اون لاین.
7. این بدان معناست که اگر ارتداد به محاربه تبدیل شود، باید سیاستمداران برای آن تصمیم بگیرند.
8. نگاه: آزادی های عمومی در حکومت اسلامی، نویسنده راشد غنوشی، مترجم حسین صابری، چاپ اول، ناشر شرکت اتشارات علمی و فرهنگی، ص34ـ28
9. حجرات/13
10. روم/22
11. منظور از کردستان در این مقاله مناطق کردنشین شمال عراق است.
12. طبق خبری که به هنگام نوشتن این مقاله به دستم رسید یکی از مجلات کردی با خانمی مصاحبه کرده بود که قربانی انفال بود، ایشان قبل از اسارت دختر بکر بوده و پس از نجات از اسارت با شش بچه برگشته است!
13. البته همهی مردم با طیف خشونت و تعصب نیستند. نگارندهی همین سطور در سفرهای ایرانگردی بارها از مسافران کشورهای کویت، عربستان، امارات، فلسطین و غیره شنیدهام که میگفتند: «مظلومیت ملت کُرد دست کمی از مظلومیت ملت فلسطین ندارد».
نظرات